نامه ای برای خدا

منوی اصلی


نویسندگان


آرشیو موضوعی

آموزش داستان نویسی

داستان

خاطرات

اس ام اس

شعر

تصاویر

داستان های عاطفی

معرفی شهرستان ساوجبلاغ

موسسه غیر انتفاعی آ ب آ

بچه های دانشگاه

نرم افزار موبایل

بازی موبایل

فروشگاه اینترنتی

معرفی انواع گوشی

انقلاب اسلامی

اخبار کاجویان و استخدام

حرفکده -------دل نوشته------

لینک دوستان

ارزانترین فروشگاه زنجان

ارزانترین فروشگاه کرج

هر چی غمه تو دنیا واسه هر چی بی کسه

انتظار سبز

به روز ترین وبلاگ ورزشی

خدای عشق وزیبایی

تک برگی در سر برگ خاطرات

عاشغانه ترین عاشقانه ها

فروشگاه اینترنتی کرج2

فروشگاه اینترنتی کرج

ارزانترین فروشگاه اینترنتی

دانلود موزیک

مطالب باحال

ارزانترین سرویس هاستینگ در ایران

تك درخت عشق

گروه منتظرا ظور در سراسر ایران

وب سایت ظهور

وب سایت ختم صلوات

دیدن روی تو

عاشغانه

the stars are nice

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه

اگر دوست دارید لینک شما تو سایت ما قرار گیرد با استفاده از این نرم افزار به راحتی لینک خودتون رو تو سایت ما بگذارید ابتدا لینک مارا در سایت یا وبلاگ خود بگذاری وسپس اقدام به درج لینک خود در سایت ما کنید.

www.vahidafshar.loxblog.com





قالب بلاگفا

آمار بازدید

» تعداد بازديدها:
» کاربر: Admin

آرشیو ماهانه


پیوند های روزانه


لوگوی ما

زیر سایه ی خدا


لوگوی دوستان


بر چسب ها




نامه ای برای خدا

یک شنبه 9 بهمن 1390

 

 
آغاز می کنم، نه با نام تو و نه با یادت. با حضورت که همیشه در کنارم احساس کردم. آن زمان که از پرتگاه نا امیدی سقوط کردم. وقتی به بن بست بی هدفی رسیدم، آن گاه که شک کردم ... وقتی که بی ایمان شدم.
و تو بودی، همیشه، همه جا، که یادآوری می کردی بودنم را، هستی ام را، داشته هایم را. و من هیچ نمی دیدم دریچه های روشنی که باز مانده بودند، بازشان می کردی.
 
می خواستم؛ هرآنچه که نداشتم، هرچه که از دست داده بودم.
می ترسیدم؛ از دست بدهم آنچه که دارم، از آینده ای که در پیش دارم.
لبخند می زدی. اشاره می کردی به مهتاب، به زیبایی آسمان شب، به طلوع پرشکوه خورشید؛ که زیبایی جریان دارد، زندگی کن!
 
این بار خواستنم کمی فرق می کرد. از تو خواستم که تحولی در زندگیم ایجاد کنی. خواستم که کمکم کنی تا خسته نشوم. ناامید نشوم.
و حالا به وضوح می بینم که فرق کردم. انرژی و انگیزه درونم را می بینم. و حالا نگاهم را به هرسو می اندازم نشانه هایی می بینم که با من حرف می زنند. به هرچه که فکر می کنم راهم را روشن تر می بینم.
حالا حجم درونم مرا هل می دهد. حالا نجواهایی که سالها مهر سکوت بر لبانشان زده بودم می شنوم.
وقتی که تپش قلبم را می فهمم، وقتی که بغضی گلویم را می فشارد، آن زمان که تنهایم، آن زمان که عاشقم ... دیگر بی پرده و راحت اشک می ریزم، حرف می زنم با تو. و تو مهربانانه می شنوی. سبک می شوم. خالی از دردها بر می خیزم.
آری بر می خیزم! و این بار چیزی در درونم مرا تنها نخواهد گذاشت. می دانم.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



نوشته شده توسط وحید افشار در ساعت 1:15



درباره



به سایت خودتون خوش اومدین امید وارم که این سایت رو دوست داشتنی تر کنید با نظراتتون ممنون از همه شما عزیزان.
vahidafshar01@yahoo.com


مطالب پیشین

4روز از بهترین روزای زندگیم هدر رفت تو دانشگاه تا لیسانس عمران
ماشین های بازیکنان مطرح 2012
چیستان
۴۰ راهکار برای رهایی از ناراحتی ها و رنج ها
دلم خیلی گرفته .......................
حرف یک عمر یک لحظه به دل خطور میکنه
دلم گرفته چه کنم..............................
خداجون کمکم کن..........
عشق
حکم از اول دل بود و.............




Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by vahidafshar